خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ سهراب طاووسی، پژوهشگر و منتقد ادبی در تازهترین کتاب خود با عنوان «اندوه خاک» که به همت نشر آفتابکاران به بازار کتاب آمده، به بررسی نقش محیط زیست در شعر شاعران معاصر، نظیر نیما یوشیج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، منوچهر آتشی و… پرداخته است.
این پژوهش برای طاووسی که پیشتر با ترجمههایی همچون «آب شور» اثر چارلز سیمونز، «نقد ادبی مدرن و نظریه» نوشته م ا ر حبیب و اثر پژوهشی «آیین صورتگری؛ تاملی بر فرمالیسم و کاربرد آن در شعر معاصر ایران» آشنا شدهایم، از یک دغدغه طبیعی نشأت گرفته است. او که همچون بسیاری از اهالی جنوب، با آلودگی هوا و ریزگردها دستبهگریبان بوده، دراینباره میگوید: «سنگ بنای نوشتن این كتاب یافتن پل ارتباطی بین نفسهای مسیحا و علاقه من به شعر بود كه این پل را در بوم نقد یافتم.» در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
کتاب «اندوه خاک» با هدف بررسی حقوق طبیعت در آثار ادبی و تاثیر طبیعت، اقلیم و … بر نوع نگاه و طرز نوشتن آثار ادبی نوشته شده است. در مقدمه کتاب آمده که «وقتی به تاریخ مینگریم، از همهچیز سخن به میان آمده است: از نژاد، رنگ پوست، جنسیت، فقر و … اما هیچگاه از حقوق طبیعت سخنی به میان نیامده». چه شد که این سوژه را برای تحقیق، بررسی و پژوهش انتخاب کردهاید؟ از انگیزه نوشتن این کتاب و مدت زمانی که صرف نگارش آن شد، بگویید؟
راستش من متخصص ادبیات هستم. رشته دانشگاهی من ادبیات انگلیسی است؛ اما از كودكی ادبیات فارسی خواندم و درباره ادبیات معاصر فارسی كتاب و مقاله نوشتهام. اما چیزی كه باعث شد دست به نوشتن درباره محیط زیست شوم امری كاملا شخصی بود. پسرم، مسیحا، در حالتی آیرونیک با اسمش كه یادآور دم مسیحایی است، تنگی نفس دارد و در ریزگردهای خوزستان (من ساكن خوزستان هستم) دچار حملههای آسم میشود. سنگ بنای نوشتن این كتاب یافتن پل ارتباطی بین نفسهای مسیحا و علاقه من به شعر بود كه این پل را در «بوم نقد» یافتم. رساله دكتریام را هم روی رمانهای برجسته ولادیمیر نابوكوف از دیدگاه بوم نقد كار كردم. بیش از سه سال مطالعه كردم و كمكم به جایی رسیدم كه در هر شعر و نوشتهای دنبال زیستبوم جانوری یا گیاهی میگشتم.
در ادبیات فولیک نمونههای بسیاری از ستایش زمین و طبیعت و حیوانات وجود دارد؛ افسانهها، داستانها، اشعار و حتی لالاییهایی در این حوزه داریم. اما در شعر معاصر کمتر به مقوله زمین، اقلیم و طبیعت پرداخته شده است. دلیل این مساله را چه میدانید؟
من مطالعه چندانی در ادبیات فولكلور ندارم و همیشه از این بابت احساس خسران میكنم چون میدانم كه گنجینه بزرگی از احساس و تجربیات انسانی را از دست دادهام. در عین حال در حد اشاره میتوانم بگویم که ادبیات عامه چنانکه از نامش پیداست با خود مردم سروکار دارد، یعنی با مردمی که در روزگار گذشته، کمابیش پیش از آغاز عصر صنعتی شدن ایران، با طبیعت دمخور بودهاند. طبیعی است که در لالاییها و افسانهها و متلها نشان طبیعت پیداست. گاه شخصیتها به عناصر طبیعت از جانور و گیاه گرفته تا سنگ دگردیسی مییابند. گاو، دایه فلان پسر یتیم میشود. اسب، یاور فلان شاهزاده میشود و نمونههای بسیار دیگر. به گمان من، همانطور که ارنست کاسیرر در کتاب فلسفه صورتهای سمبلیک اشاره میکند، بشر اولیه از چهار ابزار برای سروری بر طبیعت یا کنترل آن استفاده میکرده است: اسطوره، شعر، موسیقی و دین. این سروری که ریشه در ترس از مرگ به دست طبیعت دارد، طبیعی است که خود را در اشعار فولکلور هم نشان دهد. اما درباره اینكه چرا شعر معاصر كمتر به مساله اقلیم پرداخته چندان موافق نیستم. دستكم در همین كتاب نشان دادهام كه شاعران معاصر ما- حالا به هر روشی- از زیستبوم در شعر خود بهره گرفتهاند. برخی مانند شاملو زیستبوم را برابر با انسان دانستهاند، برخی مانند نیما و اخوان از آن برای دغدغههای خود استفاده كردهاند، برخی هم مانند فروغ یا سهراب سپهری به آغوش آن پناه بردهاند. حتی در شعر شاعران جدیدتر هم محیط زیست حضور دارد. زیستبوم جانوری و مخصوصا گیاهی قسمت مهمی از شعر سیدعلی صالحی است، شهر علی باباچاهی با دریا و زیستبوم جنوب گره خورده، طبیعت در شعر سیمین بهبهانی، هرمز علیپور، اكبر اكسیر، عباس عبادی، هوشنگ چالنگی، احمدرضا احمدی و … حضور انكارناپذیری دارد. میتوان گفت كه طبیعت همواره -البته در شكلهای مختلف- قسمتی از هویت انسان ایرانی بوده است.
در دهههای گذشته مسائل زیست محیطی به یکی از دغدغههای بزرگ کشورهای توسعه یافته تبدیل شده است که حتی جوایز معتبر جهانی برای فعالان این حوزه در نظر گرفته میشود. ورود حیوانات یا گیاهان به عنوان المانهای اصلی طبیعت به ادبیات چه تاثیری در این فعالیت جهانی میتواند داشته باشد؟
خب وقتی كه معماری زیستبومگرا داریم، احزاب سیاسی زیستبومگرا داریم، اقتصاد زیستبومگرا داریم و… ادبیات هم به تاسی از سایر نهادهای طبیعت باید به قضیه وارد شود؛ هم برای اینكه درجا نزند و هم برای اینكه به پیشبرد این جنبش كمک كند. ادبیات همواره رسانهای بوده كه نیازی به تبلیغات نداشته مثل محصولات تولیدی شركتها مثلا. ادبیات بین مردم خوانده میشود، سینهبهسینه نقل میشود و تاثیر خود را میگذارد. در چنین فضایی، طبیعی است اگر دغدغههایی مثل محیط زیست در این ادبیات باشد، بین مردم گسترش بیشتری پیدا میكند و آنها نسبت به خطرات در كمین زمین و طبیعت هوشیار میشوند. اما ورود عناصر طبیعت جانوری و گیاهی در ادبیات همواره خطرپذیری بالایی دارد. یكی از رمانهای خیلی خوبی كه در این زمینه قابل بررسی است، رمان زندگی پی نوشته یان مارتل هست كه فیلم خوبی هم كارگردان كانادایی آنگ لی از روی آن ساخته است. ماجرای حمل حیوانات باغ وحشی در هندوستان به كشوری دیگر از روی دریاست كه كشتی غرق میشود و در نتیجه شخصیت اصلی داستان كه یک نوجوان هندی است همسفر چند حیوان از جمله یک پلنگ میشود و در پایان كه این دو با كمک همدیگر نجات پیدا میكنند، پلنگ – به نام ریچارد پاركر- بدون این كه به پشت سرش نگاه كند و سپاسگزاری كند یا خداحافظی كند وارد جنگلی میشود. پرسش اصلی اما این است كه آیا ما انسانها این حق را داریم كه از عناصر محیط زیست- حیوانات و گیاهان- بخواهیم كه مانند ما انسانها واكنش نشان دهند. برای اینكه بدانیم سپاسگزاری یا خداحافظی در جهان یک ببر چگونه است و آیا اصلا چنین پدیدهای در دنیای آنها وجود دارد یا خیر باید بتوانیم جهان را از زاویه دید آن پلنگ یا موش نگاه كرد. این نظریه «قلمرو» هست در زیستشناسی كه بنیانگذارش یاكوب فون اوئكسكل هست. بنابراین، نمیتوان به سادگی گفت كه دنیای حیوانات را میشناسیم و بر طبق همین شناخت ناكامل و حتی غلط آنها را در زندگی خودمان زندانی كنیم و ادعا كنیم كه داریم به آنها خدمت میكنیم.
بدون دیدگاه